تصاویر نوستالژیک خاطره انگیز به همراه جملات زیبا
تصاویر نوستالژیک خاطره انگیز
در این مطلب کلی عکس و متن قدیمی خاطره انگیز از دهه های 50 و 60 و همچنین 70 براتون آماده کردیم. ببینید و لذت ببرید 🙂
وسایل خاله بازی دوران ما!
به ولله که نسل سوخته ایم
نوشته های نوستالژیک
قوطی آهنی تیله
یویو
سِگا و میکرو
خونه چادری
بازی فکری راز جنگل
چوب و یه لاستیک کهنه
دولایه کردن توپای پلاستیکی
قِل دادن کپسولای گاز از سرازیری
توپِ سبز فسفری هفت سنگ
اصطلاحِ بچه های کوچه
بالا رفتن از چارچوب در
بالا رفتن از درختای توت
کیم دوقلوی ۵۰ تومنی
عروسک پلاستیکی مادرو بچه
شلوارای سر زانو پاره
تابستونه فصل شادی و خنده
بریم پشه بند بزنیم…
جوونیمون تباه شد ولی بچگی خوبی داشتیم…
یه زمانی تو خونه همه یکی از این پنکهها بود…
ظهرای تابستون و خوابیدن
جلوی نسیم ملایم این پنکهها چه لذتی داشت…
رنگ رنگ از همه رنگ خیلی قشنگ
نه پاره میشد نه کهنه میشد
چقدر دعا دعا میکردیم زود خراب بشه
از دستش راحت بشیم الامصب مرگ نداشت که
یادش بخیر کفشامون لاستیکی بود اما دلامون خوش بود
متن خاطره انگیز زیبا
یه آقا قدرت بود هر جمعه نه اما جمعه ها می رفتیم جعبه ی خالی نوشابه رو میدادیم در مغازه اش و یه جعبه پر می گرفتیم ، چقدر قیافه ی آقا قدرت بامزه بود همیشه میخندید هر وقت یادش میفتم ناخوداگاه خنده اش میاد جلو چشمم و میگم روحت شاد و چقدر خوبه اینطوری تو یادها موندن .. صدای به هم خوردن شیشه های نوشابه ، بوی برنج ، صدای تقِ درِ نوشابه و قصه ی ظهر جمعه …. انگار باید عمر میدادم تا بفهمم هیچ چیز به اندازه ی سادگی و مهر ، حالم رو خوب نمی کرد، نمیکنه، نخواهد کرد، تو این زندگی کوتاه … واقعا کوتاه و عجیب و پر رمز و راز که باید کارها کرد تا دست خالی نموند…
گوشه ای خاطره انگیز از یک حمام قدیمی
تلفن زیمنس چهار رقمی ، روشور و صابون مراغه و داروی نظافت و صابون زیتون ،سنگ پای قزوینی و شامپو سدر…
یادش بخیر وقتی رو ورقه های این دفتر خاطراتمونو مینوشتیم
بعد قفلش میکردیم که کسی جز خودمون نتونه بخونه
جالب اینجا بود بعداز یه مدت بدون کلیدم باز میشد
عطر و بوی اتاق رو میشه از اینجا حس کرد 🙂
میزان خوش تیپی شون بر اساس میزان ساسون شلوار بوده
اینجاست که شاعر میگه:
کجایید ای مردان دهه شصت
ای خمره ای پوشان دخترکش
ای سبک بالان مجالس شادی
آلبوم را ورق میزنم …
سالهاست که این کار را میکنم !
به دنبالِ ردّی ،
نشانهای از دوستداشتنهای قدیمی !
از همانهایی که آنقدر نگفتیم ،
تا به تنهاییِ دلگیرِ کاغذِ آلبوم چسبید !
صدیقه جعفری
بهشت شیطنتهایمان بود
شايد باور نكنين ولی يه زمانی اين ساعت كامپيوتری كاسيوها اندازهی يه لپتاپِ الان برامون توش اطلاعات داشت، با كلی دکمه و امكانات، تازه صفحهش چراغم داشت، هركی میبست مچش كلی ادعاش ميشد و همه جا به همه پزشو ميداد!
ميشستيم سرش با بغض کوکو سبزی ميخورديم!
متن زیبای نوستالژی
ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟
میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور…
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند…
می دانم …
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس…هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد…
حيف …
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
چقدر زود دیر میشود. چه صفایی داشت همه مثل هم بودیم. خیلیا بودن که دیگه نیستن برا شادی همشون صلوات
ممنون ازاین همه احساس پاک
حیف که زود گذشت
خیلی خیلی عالی بود
اشکم در اومد
سپاس از شما